هیچکس هیچکسی را نشناحت!

وقتی ساختمان پلاسکو فروریخت هیچکس حتی نزدیکترین افراد آنهایی که زیر  آتش چهارصد درجه ای و چند صدهزار تنی سوختند و خاکستر شدند آخرین لحظه های رفتنشان را ندیدند آخرین ناله هایشان را نشنیدند ...
وقتی هواپیمای در حال سقوط دیگرچاره ای جز مرگ ندارد هیچکس جز همان مسافران حس تلخ احتضار را نمی فهمند. حرفها و ناله ها و فریادهایشان گم می شود در آسمانی که آنها را دیگر به زمین باز نمی گرداند.
اینها را گفتم چون یک عمر است که با ادبیات متهوع و حال به هم زنی روبرو هستم که اسمش همدردی و نگاههای پر از دلسوزی است.
این را گفتم چون این روزها از هرچه "می فهمم" و "درک می کنم" حالم بد می شود..
حال کسی را هیچکس نمی فهمد جز خودش. درد کسی را هیچ کس حس نمی کند جز خودش....
ومن این روزها عجیب "احساس سوختن به تماشا نمی شود" را می فهمم!!!

نظرات 3 + ارسال نظر
مریم دوشنبه 1 خرداد 1396 ساعت 22:48 http://l-r-y.persianblog.ir

سلام خوبی؟
من جای تو نیستم ولی گاهی فک میکنم فکر بدی هم نبود اگه جای تو بودم
تو مامانتو داری، باباتو داری هر چند که حالشون خوب خوب نباشه، ولی به هر حال خونواده تو داری. کسی رو داری که اگه خدایی نکرده حالت بد شد مواظبت باشه
هر بیماری بده ولی خداییش بعضیا بیماریای خیلی سخت تر دارن
ایشالا زندگی به همون شیرینی که دوست داری بشه
لطفا لطفا قدر زندگی و شرایطتو بدون

مریم چهارشنبه 20 اردیبهشت 1396 ساعت 00:47 http://l-r-y.persianblog.ir

:)

مریم جمعه 15 اردیبهشت 1396 ساعت 19:24 http://l-r-y.persianblog.ir

سلاااام عزیزم:)
خالت خوبه؟
خیلی وقته وبلاگ نخوندم
یه هویی یادت کردم، آدرست یادم نبود فقط میدونستم آفتابگردان داشت:))
کامنتای پست های اولمو نیگا کردم پیدات کردم:)
حالت خوبه؟ چیکارا میکنی؟

سلام. منم خیلی وقت بود کلا همه چی رو بوسیده بودم گذاشته بودم کنار اما دوباره برگشتم.. خوبم. مثل همیشه.. ممنون که به یادم بودی

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.