همه چیز از یک اتفاق ساده شروع می شود.

 همه چیز از یک سرماخوردگی ساده شروع شد در فصلی که  معمولاً اتفاق می افتد... اما این سرماخوردگی آنقدر طولانی شد و آنقدر کش آمد که از کش و قوس ها و تب و لرزها و بی حالی هایش سرطان بیرون زد ... درباورمان نمی گنجید، مثل همیشه،  انگار عادت کرده بودیم مریضی را ساده بگیریم ... و وقتی که حادثه خود را نشان داد، باور کردیم که هر اتفاق ساده ای می تواند تبدیل به فاجعه ای جبران ناپذیر شود.

 و ما ساده لوحانه،  اتفاق ساده را ساده گرفتیم ، بیماری که به پیچیده ترین فاجعه ی زندگی مان ختم شد. وقتی آزمایش ها ، با دعاها و نذر و نیازهایمان نخواند.. وقتی معجزه ها همه اش دروغ از کار درآمد...مهدی رفت ... مهدی 21 ساله در آستانه تولد 22 سالگی اش چشم هایش را بر روی همه آرزوها و رویاهایش بست و سرماخوردگی اش شد هیولای یکه بیرحمانه زندگی اش را درخود بلعید ..

و این روزها  که من برای بار سوم دراین زمستان خشک و بی باران ، سرد و بی برف دچار سرماخوردگی شده ام و تارهای صوتی ام آنقدر آسیب دیده اند که حتی نمی توانم حرف بزنم.. به اتفاق ساده ای  فکر می کنم که   سالها پیش ساده لوحانه به آن می اندیشیدیم.

همیشه همینطور است .. همه چیز از یک اتفاق ساده شروع می شود و به  فاجعه ای غیر قابل باور ختم می شود...


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.