اصولا آدم عجولی هستم و طبیعتاً پیامدهای بدی هم به همراه می آورد ... مثلا وقتی برای خرید بیرون می روم . دوست ندارم از این سر شهر تا آن سرش هی مغازه به مغازه بچپم داخلشان و همه لوازمشان را به هم بریزم تا شاید یکی را انتخاب کنم تا هفته بعد بیایم بخرم ... همه هم کم و بیش مرا می شناسند... و بعد از مدتی که مرا به این طرف و آن طرف می کشانند. خودشان از غرزدن های من خسته می شوند و دفعه بعد با احترام از من می خواهند همراهشان نباشم ..
من دوست دارم اولین مغازه اولین جنس بدون معطلی با هر قیمتی و بدون چانه زدن را بگیرم و از آن محیط بیایم بیرون.
امروز هم با شتابزدگی کانالم را حذف کردم . همان دلشوره هایی که می دانستم حداقل به دل خیلی ها نشسته ... اما عجیب است چرا احساس پشیمانی نمی کنم ! بگذریم از تبعات و پیامدهای آن که همراه با غرزدن ها و کلی سوال از مخاطبین و دوستانم که چرا؟!
خسته بودم . انگار بار همه ی خستگی هایم را داشتم منتقل می کردم سمت کانالی که قرارگذاشته بودم روحیه بخش باشد ... قرار بود کانال من پر باشد از امید و زندگی .. اما نشد.
امروز شاید خلاء نداشتن کانالی که بیشتر از بقیه من به آن وابسته بودم را حس نکردم اما مطمئنم که فردا و فرداها دلم برایش تنگ خواهد شد.. اما باید از یک جایی شروع می کردم ... تا کمی به احساسم ، به روح خسته ام استراحت بدهم ..
همیشه باید از جایی شروع کرد.. هرچند این شروع تو را به هم بریزد! هرچند شاید دلشوره هایت از نداشتن دلشوره هایت آغاز شود!