یک اتفاق خوب:)

عصر در حالی که خسته از بیکاری این چند روزه عید بودم  و درهوایی که احساس می کردم بهاری تر از آنی است که بشود در خانه ماند... ناگهان با اس ام اس خوب و صمیمی دوست و شاید بشود گفت همکارم از کمای این چند روزه بیرون آمدم... بخصوص دیروز که تمام صبح تا عصر را در رختخواب و در تب شدیدی که داشتم گذرانده بودم.

پیام مختصر و مفید بود: «بیرون نمیای؟» جوابم کمی خنده دار بود: «ساعت مان هنوز جدید نشده است. هنوز چای عصرمون رو نخورده ایم » و جواب او تند و صمیمی بود: «ای بمیری ، بدون چای نمیشه بیای بیرون! قلک تم بردار شاید لازمم شد، چون می خوام گوشی بگیرم». ومنظورش از قلک واضح و روشن بود، کارت عابربانکم !!!

عصر بعد از کش و قوس زیاد  بالاخره آمد و راه افتادیم .. نه من به خرید گوشی وارد بودم  ، نه او ، چاره ای نبود سلانه سلانه راه افتادیم مغازه همسر محترم دوستم که تعمیر و فروش لوازم کامپیوتر را دارد... بعد از احوالپرسی و  تبریک عید و نشستن قرار شد که برایمان گوشی خوب و با کیفیت عالی بیاورند مغازه اما  گوشی مد نظر پیدا نشد که نشد بعد از چند چرخ چرخیدن در خیابان های اطراف و سرکشی به مغازه های پوشاک و الکی قیمت کردن .. بالاخره  دیدیم فایده ای ندارد . بنابراین مشخصات گوشی که قرار شد بخریم را به ما دادند و ما را به موبایل فروشی فرستادند که مورد اعتماد شان بود..

رسیدیم هوا داشت تاریک می شد و هردویمان برای اینکه کار خریدمان تمام شود عجله داشتیم .. بعد از اینکه گوشی را خریدیم گفتند نیم ساعت باید منتظر باشید تا برنامه ها و نرم افزارهایش را نصب کنیم.. چاره ای نبود لحظه به لحظه برنگرانی ما اضافه می شد .. گفتیم این نیم ساعت را کجا  برویم که علاف نباشیم یکهو دوستم با سخاوت غیرمنتظره ای گفت برویم کافی شاپ شیرینی  گوشی را بدهم...خوشحال ازاین اتفاق راه افتادیم . رسیدیم  من که جدیدا  به کیک بستنی  علاقه مند شده ام  سفارش دادم دوستم هم به تبعیت از من کیک بستنی سفارش داد اما  نیم ساعت نشستیم تا آماده شده .. و هول هولکی  خوردیم  و بعد از چهل دقیقه در حالی که ساعت از 8 گذشته بود رفتیم سراغ گوشی اش که خوشبختانه آماده بود.. گرفتیم  و بخت با من یار بود که به قلک من نیازی پیدا نکرد!!!  بعد با سرعت از میدان اصلی شهر از هم جدا شدیم و هرکس به یک جهت ..و به امید شنبه ای که دوباره کنار هم باشیم !

روز خوبی بود. عصر خوب تری و شب خاطره انگیزی که بعد از این همه  روزهای تکراری و در خانه ماندن و میهمان داری  لبخند بر لبان مان آورد و چقدر خوشحالم که محل کارم  دوستانی دارم که می توانم در کنارشان یک روز خاطره انگیز را رقم بزنم :)

نظرات 1 + ارسال نظر
biiitaaa سه‌شنبه 10 فروردین 1395 ساعت 01:35 http://maloosak.69.mu

در شکفتن جشن نوروز براتون سلامتی و بهروزی، طراوت و شادکامی، عزت و کامیابی را آرزومندم.خیلی خوشحال میشم عزیزم به منم سر بزنین
5618

ممنون .

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.