پنجشنبه ی خوب:)

بعد از نزدیک چند روز سردرگمی و گیجی و فشار روحی  شدید و معده دردی که چند هفته ای است  دوباره سراغم آمده . عصر خوبی را گذراندیم. بساط چایی به راه بود و ما چهارپنج نفر از همکاران بدجوری به هم عادت کرده ایم. و به قول همکاری مثل جوجه اردک ها دائم دنبال هم هستیم  . اینجا جایی است که هرکدام جدا از هم و یک جا آرام نمی گیریم. کنار هم هستیم و وقت کار گاهی از هم دور می شویم . دوستشان دارم  . چون صداقتشان و مهربانی شان قابل لمس است. حقیقت دارد... مجازی نیست .. و وقت درد هم کنارت می نشینند و همدردت می شوند ...اینجا جایی است که خنده هامان  واقعی است ...و حتی غر زدن هایمان.  مثلا همین امشب یک اتفاق خنده دار پیش آمد.. دو تا از همکاران که همیشه زحمت شستن استکان ها و قوری بعد از صرف عصرانه را به عهده می گیرند ناگهان به من و همکار دیگرم که روبروی هم مغازه داریم کلی توپیدند که  چقدر ما بشوریم و بسابیم :| این بارنوبت شماست.. زود بروید و استکان ها را بشویید... بعد هم رفتند. من و همکارم ماندیم و حوض مان یعنی کوهی از استکان و قوری کثیف . گفتم برویم پایین بشوریم . گفت نه یک فکر بکری دارم . .. فکرش را بکنید همان مغازه از آب جوش اضافه توی استکان ها چرخاندیم  و قوری چای را هم آب جوش چرخاندیم برگرداندیم توی استکان ها و بردیم ریختیم توی جوب !!! استکان  و لیوان ها و قوری ها تمیز شده بودند :))  هرچند مطمئنم که  شنبه همکاران عزیزمان از دسته گلی که به آب دادیم حتما خبردار می شوندو یک فصل دعوایمان می کنند:(

زندگی جریان دارد . حتی اگر دو روز قبلش از غصه  یک لحظه آرام نگرفته باشی. حتی اگر دیشبش از درد نامردی خیلی ها با اشک  به خواب رفته باشی .. حتی اگر یادآوری خاطرات تلخ  گذشته ات گاهی تو را  خیره به دیوار روبرو  میخکوب کند .. و تو سرخورده از همه بازی هایی که سرت آورده اند  در حیرت و بهت رها شده باشی  .. اما وقتی لبخند  همکارت  را می بینی  همه چیز را به باد فراموشی  می سپاری ... و این بهترین اتفاق زندگی ات است:)


نظرات 2 + ارسال نظر
دلارام جمعه 29 آبان 1394 ساعت 22:13 http://L-r-y.persianblog.ir

دلارام جمعه 29 آبان 1394 ساعت 20:42 http://L-r-y.persianblog.ir

چه عالی

و خنده دار :)))) و هولناک چون فردا همکارام یه فصل دعوامون می کنند:|

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.