آغاز ویرانی !

 همیشه از جیغ  بچه ها  بخصوص جیغ بنفششان اعصابم  متشنج می شود. وقتی  محل کارم صدای جیغ زیر و فراصوتی بچه ها به هر دلیلی در سالن پاساژ می پیجد انگار  تک تک سلول هایم را  از هم می پاشاند.  جالب اینجاست که بقیه همکاران و رهگذران به راحتی از کنار این صداها و جیغ ها می گذرند... شاید تقصیر از اعصاب  له شده  من باشد. شاید من با بقیه متفاوتم حتی در درک کردن  اصوات ..

دراتاقم  که می نشینم کوچکترین صدایی  مرا از جا می کَندَم . حتی شده عطسه ی مادر ... حساس شده ام به نگاه ها ، به حرف ها ، به صداها ، به سکوت ها .

می دانم مقصر منم . نه هیچکس دیگر . منم که باید محاکمه شوم. منم که باید محکوم شوم. دیگران زندگیشان را می کنند.  می خندند. جیغ می زنند. گریه می کنند و برای هر  رفتارشان  دلیل دارند . منطقی و محکمه پسند. اما این منم که غیرعادی ام . منم که مثل دیگران  نمی توانم ساعتها به چرت و پرت های دیگران بخندم . این منم که نمی توانم ذهنم را مشغول  بیهوده ها کنم . و بی خیال همه چیز شوم. این منم که نمی توانم غصه های دیگران را فراموش کنم . این منم که  نمی توانم  مثل همه باشم ...

  بگذریم ! نمی دانم چند قدم مانده تا  آغاز ویرانی من!  دارم از درون می پوکم  و خرد می شوم . آرام.. آرام ...   نمی دانم  چه وقت ، کجا ٰ! شاید همین روزها .. شاید همین دقایق !  شاید هرجای ممکن .!


نظرات 2 + ارسال نظر
دلارام یکشنبه 25 مرداد 1394 ساعت 22:49 http://l-r-y.persianblog.ir

عزیزم
آغاز ویرانی؟ به خاطر همچین چیزایی؟
من فکر میکنم همه آدما مث همن یعنی هر حسی که داشته باشم حتما یه عده دیگه هم هستن دقیقا مث من

همه دردا یه جایی یه جورایی مشترکه

arash یکشنبه 25 مرداد 1394 ساعت 00:42 http://bmind.blogsky.com

سلام. این شاید توهین آمیز باشه ولی تجربه شخصیمه. اینایی که گفتی همه یه معنی داره. یه بیماری به نام افسردگی و راه حلشم مثل بقیه بیماری ها مراجعه به دکتره.
منم اینطوری بودم و به خیالم فقط من اینطوریم. درسته هر کسی مشکلاتی تو زندگیش داره. حالا یا کاری یا عشقی یا خانوادگی اما مهم اینه که بتونیم تو این شرایط هم ادامه بدیم.
واقعیت اینه که دلم میخواست یکی این حرفا رو به خودم بزنه اما نزدیکترین افراد هم درک درستی از احساسات آدم ندارن.
اگه جسارت شد ببخشید.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.