بهار

بهار که می شود دلم پر می کشد برای درختان آلوچه ی صف کشیده کنار دیوار کاهگلی باغ بالا.. حاشیه جاده ای که  زیباترین منظره ی جهان  را در دلم رسم می کند.
بهار که می شود تازگی و برق زدن های برگ ها دلم را به رقص درمی آورد.
مگر می شود بهار باشد و عاشق نباشی؟ مگر می شود بهار بیاید و تو هنوز توی زمستان لابلای لباس های ضخیم دلت را پنهان کنی؟
مگر می شود بهار را بی اندازه دوست نداشت؟
مگر بارانش را می توان ندید؟

 بهار تولد زمین است و شکوه تجلی عشق در سرزمینی که هر گوشه اش چهار فصل زندگی است


کودکان دیروز و امروز

 تنها عکسی که از روزگار بچگی ام دارم .. چهار ساله ام شاید هم کوچکتر و از آن پستانک های سوتک دار هم در دهانم چپانده اند و در آغوش یکی از  اقوام بزرگوار به دوربین خیره شده ام ... تمام کودکی ام همین است . یاشاید هم بوده و در آلبوم قدیمی خانوادگی ام  جایش خالی ست ...  بارها و بارها همان عکس را مرور می کنم دخترکی با موهای وز کرده و پستانکی  در دهان و خیره  به دوربین .. سهم همه ی زندگی ام  آیا همین بوده .. ؟

امروز که فرت و فرت با هر گوشی و موبایلی می شود عکس برداشت  و بعد آن را به بهترین شکلی  ادیت کرد ، کسی به دوربین قدیمی آن سالها حتی فکر هم نمی کند که دخترکی با ذوق چهارسالگی اش ، در حالی که موهایش مثل همیشه کوتاه و وز شده ، به دوربین خیره شده است..

این روزها ارزش همه چیز و همه کس لحظه ای و مقطعی شده است.. انگار دیگر همه ی دوست داشتنی ها رنگ پریده  اند. دیگر کسی  برای داشتن   دوچرخه خودش را به در و دیوار نمی کوبد و  آرزوی داشتنش را  نمی کند ... شاید دیگر کسی حتی یادش هم نیفتد که هفت سنگ هم نوعی بازی بوده است که ساعتها بچه ها را در باغ و باغچه ، در تابستان و بهار سرگرم می کرد.. آدم ها  چقدر تغییر کرده اند.. آرزوهایشان هم تغییر کرده است ... بچه های امروز سردرگم تر از همیشه ، آنقدر وقتشان را با کلاس های تقویتی و  جبرانی  و... پر کرده اند که  از زندگی هم غافل شده اند... بچه های دیروز با آخرین امتحانی که می دادند ، روزهای خوش بهار و تابستانشان شروع می شد ، و پدر و مادرها حتی گاهی نمی دانستند بچه هایشان بزرگ شده اند،  درس خوانده اند و  کلاس چندمند؟

عکسم را که می بینم ،  احساس می کنم کودکی رویایی بود که در خاطره هایم  قطره قطره لبخند می ریخت ، وحالا هیچ کودکی  نه به دوربینی خیره می شود و نه شوق رسیدن به بهار و تابستان را در سر دارد...

کودکان امروز ، مردان و زنان فردایی هستند که هیچ ندارند جز سردرگمی و بی حوصلگی!