دقیقا اولین ثانیه های آغاز جمعه ای است که مزخرف تر از همیشه است.
معده درد شدید دارم . حالم خوب نیست. عصبانی ام از خودم بیشتر از همه.
ازاین همه ساده لوحی خودم.
از تنهایی خودم
از دردهای بیدرمان خودم
خسته ام از این جمعه های طولانی و بی پایان
خسته ام ازاین شب های هراس گره خورده در زندگی ام.
خیلی وقت می شود که با کسی درددل نکرده ام
خیلی وقت می شود که رنگ شیری مایل به خاکستری دلم دارد همین طور چرکین تر می شود. از خودم عصبانی ام از این همه ساده لوحی و خریت.
راست می گفت کسی که چشم در چشمم دوخت و گفت امیدی به شفای تو نیست..
راست می گفت که من درمان ناپذیرم... راست می گفت که دیگر به آخر خط رسیده ام.
آخ که من عاشق آدم های رک هستم . آدمهایی که حرفشان را روبروی تو می زنند و بی هیچ ترسی از تو واقعیت وجودی ات را آشکار می کنند.
آخ که در زندگی ام هیچ وقت ، هیچ زمانی آدمی که رک باشد و بیرحم به پستم نخورد. هرکس آمد و چند صباحی در روزگار من گشت و چرخید و بعد با تملق و قربانت و جانم و فدایت چنان گندی زد به روح و زندگی ام و رفت که باورم نمی شود
من همیشه باختم . قبل از آنکه به فریب و دروغ آنها ببازم . به خودم باختم به ساده لوحی خودم. به حماقت خودم.. به حماقت خودم !!!
جامعه ی بی اعتمادی داریم فائزه.. راس میگی ، به کسی نباید اعتماد کرد.. توکلت به خدا باشه دختر..
دقیقا همینطوره .. مهربونی و محبت اصلا انگار از رونق افتاده همش دروغ ، فریب .همه ش نامردی :(
چی شده فائزه جانم؟ چرا انقدر غمگین؟؟؟
میدونی عزیزم. این دو ماه اونقدر از همین مثلا دوست و رفیقام بلا سرم اومده اونم با کلی قربان صدقه و فدایت شوم هاشون و از اعتمادم سوء استفاده کردن که باورم نمیشه:(
اگه رفتاری داشتی که به نظرت ساده لوحانه بوده اشکال نداره تو کاری رو انجام دادی که فک کردی درسته، اون آدم لایق نبوده پس خودتو ناراحت نکن فقط از این به بعد بیشتر حواستو جمع کن
همین
گاهی فکر می کنم. من راه درست رو رفته بودم. شاید حق با تو باشه . من وجدانم اصلا ناراحت نیست فقط نمی دونم چرا آخر قصه ی رفاقتامون اینجوری شد