چای خوش عطر مادر!

هنوز ماه رمضان نیامده بود .
ومن و خانواده در یک بعد از ظهر زیبای تابستان شاید هم بهار صحن حیاط نشسته بودیم  و آلبالوهای درخت و سیب های باغچه رو تماشا می کردیم .
آرامش عجیبی بود آن روز . چون من بعد از چند سال به خودم و به ذهنم مرخصی داده بودم ... کتاب دستم بود و باد موافق درحال وزیدن  :-) :-)
نشسته بودیم و چای بعد از ظهر را می خوردیم  و فکر می کردم  چقدر گاهی رسیدن به آرامش ساده است . مثل همین چای خوردن . مثل همین تماشا کردن درخت های سبز . مثل همین سیب های کال باغچه . و فکر می کردم چقدر سخت می گیریم زندگی را و باور کردم گاهی می شود همه ی افکار مسموم را از ذهن بیرون کرد . می توان به همان لحظه فکر کرد نه یک ثانیه قبل ونه یک لحظه بعدش..

و چنین شد که در بعد ازظهری زیبا ، همه ی کافی شاپ های دنیا را بخشیدم به همین چای خوش عطر و خوش رنگ کنار خانواده ام  :-) :-)




نظرات 2 + ارسال نظر
امین دوشنبه 8 تیر 1394 ساعت 04:54 http://pll.blosgky.com

سلام خوبی فائزه
اووووف چه عکسی گرفتی ؛ چقدر قشنگه
درخت آلبالو و سیب ...پس از استانهای سرد سیر هستید

سلام . بله ممنون

شادی جمعه 5 تیر 1394 ساعت 13:21 http://citrusflower.blogsky.com/

تو بهترین کافی شاپ های دنیا هم چنین حال خوشی پیدا نمیشه.

واقعن

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.