کسی هست!

این تقصیر ما نیست .. تقدیر همیشه  بی رحم روزگاراست ... تقدیر بی رحم زمان !
حال خوبی ندارم .. دیشب هم خوب نبودم .. اصلن این روزها انگار حال درستی ندارم.. جسمی و روحی به هم ریخته ام ... همیشه در اوج تنهایی ودرد  صدایی هست  که در سرم می پیچد ... و زمزمه می کند کسی هست .. کسی هست که در پوچی زندگی تو پر از حس پرواز است .. پر از اوجِ بودن .. پر از لبخندهای تازه ی کشدار .. پر از رفتن ... پر از بهار !
کسی که با من در من گریه می کند ، می خندد ، عاشق می شود ، عاشق می کند.. کسی که از آدمها حسابش جداست... کسی که دلگیر شدنش هم از عشق است ... کسی که ...
شاید همین نزدیکی هاست .. کنار همین گلدان شمعدانی کنار پنجره ام .. هنوز ذهن برگ های گل های اتاقم را بهتر از من می خواند .. بهتر از من می فهمد..
کسی که بودنش با همه ی نبودنش ، وداشتتنش با همه ی نداشتنش آرامش قلب خسته ام می شود
کسی که قدم به قدم با او دوستی را دوباره از حفظ کرده ام
کسی که همیشه برای زنده بودنم ، زندگی کردنم دلیل محکمی است ،
و میدانم تقدیر باز هم  بال های دوست داشتنی پرواز را پرپر خواهد کرد
می دانم بازهم کوچه های سرد  و برفی ردپایش را از ذهنم خواهد برد
این تقصیر ما نیست ..  تقصیر تقدیر همیشه ی  بی رحم زمان است!
نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.