امروز خوبم... بهتر ازاین نمی شود باشم. امروز بعد از چند سال طلسم را شکستم و با بچه هارفتم انجمن ادبی . برحسب اتفاق مدیران و مسئولینش هم نبودند و ما هفت هشت نفر که با هم رفته بودیم و مثلا میهمان بودیم آنقدر حرف زدیم و شعر خواندیم و نقد کردیم و میدان داری کردیم که دوتا عضو دایمی که مثلا میزبان ما بودند فقط داشتند به ما نگاه می کردند... امروز خوب بود چون همه روزها و خاطرات خوب گذشته دوباره برایم زنده شد. امروز خوب بود چون آرامشی دوباره را بدست آوردم. و آغازی شد برای ایجاد انجمنی که دوباره همه چیز را از اول شروع کنیم.امروز خوب بود چون باز دوستان سنگ تمام گذاشتند و مثل همیشه پشتم بودند.
امشب خوب است چون آرامش در خانه حاکم است . چون مثل دیشب گریه مادر و فراموشی پدر اذیتم نمی کند. امشب خوب است چون کلی باران باریده و شهر را تمیز کرده ... امشب خوب است چون سرمای زمستان را دارد..
ومن دعا می کنم همه روزهای و شبهایم به خوبی و آرامش امروز و امشب باشد. آمین!
امیدوارم همیشه هر روز و هر شب و هر لحظه خدا کلی شادی برات بفرسته تا همیشه شاد باشی.....
فدای تو

چه خوب
دیگه کنارش نذار
حتما... سعی می کنم