یکی از روزهای خنک بهار خرداد است . قبلاً گفته بودم خرداد خانه ی ما کم از بهشت نمی آورد.. بخصوص اینکه حالت هم خوب باشد . دوستان و همکارانی داشته باشی که مثل خانواده ات باشند .. و روزهای آرام و ساکتی که دغدغه ها را هی پس می زنی و با خودت می گویی فردا در باره اش تصمیم خواهم گرفت..
هوا آفتابی است و باد ملایمی در حال وزیدن است ... هرچند پیش بینی هواشناسی آخر هفته را باران و رگبار و رعد و برق اعلام کرده اما مهم این است که حالمان چطور باشد ...
ومن پشت پنجره اتاقم را که نگاه می کنم انگورهای آویخته و تازه از گل درآمده را می بینم که لبخند زنان مرا دعوت می کنند به بهاری که پر از بهشت است و بوی خوش آن مستم می کند.. اصلا بی دلیل خوب می شود.
امروز بیدلیل حالم خوب است . امروز بی دلیل لبخند می زنم . امروز همکارانم با تعجب به دیوانگی هایم نگاه می کنند و بعد می پرسند اتفاقی افتاده ؟
و من شاد و بی خیال می خندم و سرم را تکان می دهم که مگر قرار است اتفاقی بیفتد ... وقتی کلی غصه و دغدغه و دلشوره و نگرانی در دلت جا خوش کرده و حالا حالا قرار نیست از گوشه ی دل تو جُم بخورد دلیلی ندارد بنشینی کنارشان و هی غصه بخوری.. خودشان آمده اند خودشان هم خواهند رفت .. بی خیال روزگار .. بی خیال اینهمه غصه!
همین روزهاست که بساط چای آلبالویمان را در حیاط پهن کنیم :)
عجب آلبالوهایی! عکس روش نور افتاده آدم فکر میکنه که روی آلبالوها جلو جلو نمک پاشیده شده!
سلام . لطفا در نظر سنجی وبلاگ شرکت کنید. اگر 25 ساله بودم...
n70.persianblog.ir
ممنون